از زمان آل بویه و پیدایش علویان و تبلیغ رسمی مذهب تشیع، بسیاری از باورهای اعتقادی و مضا مین این مذهب در عناصر تصویری و هنری نشست و با ظهور صفویان، غلبه حضور این مضا مین و اقبال توده مردم باورمند به آن به نحو چشمگیری افزایش یافت. امتزاج با ورهای عامیانه و اعتقادی و پیشینه پیکرنگاری هنر ایرانی، کم کم به تصویرگری و ساختن روایت تصویری متناظر با روضه ها و روایات مذهبی شد.
آشنایی با شمایل نگاری آیین مسیحیت و نفوذ آسان زندگی مسیح از طریق تصویر برای مردمی که خط و کتابت نمی دانستند، در دوره صفوی بر رواج تصویرگری قصه معصومین تأثیر بسزایی داشت و شمایل نگاری مذهبی در صورت پرده های درویشی و نقاشی بقاع متبرکه و اشکال دیگر در سرتاسر ایران گسترش یافت.
تأکید بر ماجرای کربلا و شهادت اهل بیت رسول و یاران او، شکست ظاهری اصحاب حق به دست لشکر شیطانی و پیروزی موقت سپاه شر در قالب های تصاویر حماسی ای که در نقاشی های دیواری و نقشبرجستههای کهن ایرانی مشاهده میشوند، همه و همه حکایت از پیوند در محتوا و شکل آثار هنری با مضامین دینی قبل و بعد از اسلام در ایران دارند. هر دو مفهوم شهادت و ولایت که در مضامین اندیشه شیعی نقش مرکزی دارند، با اندیشه کهن ایرانی که گاهی به صفت «دین خو» از آن تعبیر میشود، سازگاری و اشتراک عمیقی دارند.
طراحی گرافیک بهعنوان پدیده ای مدرن در ایران از مواجهه با تاریخ سنت های تصویری و دستاوردهای آن ناگزیر است و آنگاه که بخواهد در قامت یک رسانه، چهره ای عمومی و فراگیر بگیرد، باید به لحاظ کردن باور و اعتقاد توده مردم و شناخت دقیق سنت های آنها بکوشد و اگر جز این مسیری را در پیش بگیرد، در میان مردمی که قرن ها با اعتقاد خویش کاسه و فرش، کتاب و محراب و معبد و مسجد خویش را شکل بخشیده و تزئین کردهاند، جایگاه و مخاطبی نخواهد داشت.
از قضا مهم ترین سفارش دهندگان آثار مذهبی در این سال ها مراکز و نهاد های دولتی هستند که برای مناسبت های مختلف و متعدد مذهبی در پی فراهم ساختن فضای بصری و آثار محیطی مناسب هستند؛ بهره گرفتن از تجربه بسیار موفق آثاری که از لحاظ ارتباط با توده مردم قرن ها گویایی خویش را حفظ کردند و با وجود تمام فراز و فرودهای مقاطع مختلف تاریخی در امتداد و پیوستگی اندیشه ایرانی ساخته شده اند، میتواند در تصحیح و تعیین خواسته ها و سیاست گذاریهای کلان فرهنگی امروز بسیار غنیمت باشد. با نگاهی اجمالی به این سیر تاریخی درمی یابیم هرگز چنین نبوده است که تنها مهارت و غیرت هنرمندان و علاقه عامه چنین یادگارهای جاویدی را رقم زده باشد، حمایت امرا و سلاطین هنر دوست و هنرشناس حتی اگر به نیت سلطه سیاسی و تثبیت قدرت خویش با استفاده از مذهب بوده باشد به یقین نقش انکار ناپذیری در توسعه و گسترش و ماندگاری آثار هنری مذهبی داشته است. کافی است تنها به کیفیت آثاری که بر اساس خوشنویسی و حروف نگاری در مناسبتهای مختلف مذهبی در فضای شهری و رسانه ای از طرف متولیان رسمی ارائه میشود، نگاهی کرد. چه در طرحهایی که نمودار کامل گرافیک دولتی هستند و زشتی و ناا ندامی و بدرنگی دست به دست هم داده اند تا رضایت نظر وسلیقه مدیران را فراهم کنند و چه در آثار متکلفانه ای که کل اثر در اختیار میل و سودای نوگرایانه و شخصی هنرمندی برگزیده فلان جشنواره دولتی قرار گرفته است، یک نکته مشهود است و اینکه متولی امر و مدیر سفارش دهنده کمترین شناختی نه از این هنر دارد، نه تاریخ این هنر را می شناسد و نه سلیقه و فرهنگ مخاطب را درست دسته بندی کرده است!
اگر در دوره عباسی، ابن مقله، ابن بواب و یاقوت مستعصمی ظهور کردهاند، کار بهدست خاندان کاردان برمکی بوده است و خلفایی مثل المستظهر بالله و المسترشد بالله نامشان در تذکره های خوشنویسی رفته است. شاهزادگان تیموری اهل هنر بودند، بویژه بایسنغر میرزا که خود کاتب کلام وحی به خط جلی است. در دوره صفوی هم که مذهب شیعه رسمیت مییابد و آثار مذهبی/ هنری فروان میشود، پادشاهانی چون شاه اسماعیل اول و فرزندانش یا شاه طهماسب و شاه عباس حضور داشته اند که همه از طرفداران برجسته خوشنویسی هستند. مرتضی قلی خان شاملو از امرای دربار شاه سلیمان صفوی است که از سرآمدان نستعلیق نویسی است. حتی در شاهان قجر هم کسانی بودهاند مثل محمد شاه که به شهادت مرقع و قطعاتی که از آنها به یادگار مانده می توان نامشان را میان خوشنویسان ذکر کرد.
به نظر می رسد همچنان که در دوره جدید پیوستگی سیر آثار هنری ایران دچار انقطاع شد، نگاه صاحبان قدرت و نفوذ هم نسبت به گذشته تغییر کرد. گویا دیگر تربیت و شناخت هنری درستی در میان نیست و هنرپروری حتی برای کاربرد رسانه ای و گسترش نفوذ قدرت نیز از رونق افتاده است.
منبع: ماهنامه مدیریت ارتباطات