معلم؛ میداندارِ آموزش و پرورش
شما به عنوان یک انسان، به عنوان یک مدیر، به عنوان یک رئیس و به عنوان یک دلسوز مىخواهید کشورى داشته باشید که افراد آن از لحاظ استعداد، برجسته باشند، از لحاظ اخلاق، پاکیزه باشند، از لحاظ اقدام، شجاع باشند، از لحاظ فکر، داراى تدبیر باشند، افراد این کشور مردمانى مستقل، داراى فکر، داراى ابتکار، داراى روح خلاقیت، پرهیزکار، پاکدامن، نظمپذیر، قانونپذیر، اهلِ اقدامهاى بزرگ و آرمانطلب باشند، مىخواهید یک چنین کشور و جامعهاى بسازید، نگاه کنید و ببینید جاى تربیت انسانها کجا است؟ از اول ولادت تا وقت مرگ، کدام نقطه و کدام منطقه و محیط، براى تربیت چنین انسانهایى مناسبتر از آموزش و پرورش است؟ همین قرنطینه 12 ساله مىتواند انسانها را با همین خصوصیاتِ مثبت تربیت کند، یعنى اگر کارخانه آموزش و پرورش خوب کار بکند، در جهت درست کار بکند، همه اجزایش کار بکند، طراحى و مدلسازى و مدیریتش خوب کار بکند، بدون تردید یک کشور در هر نقطهاى که قرار داشته باشد، بعد از 20 سال، 25 سال به نقطهاى مىرسد که مردمش داراى این خصوصیات برجستهاند؛ این نقش آموزش و پرورش است، این نقش معلمِ آموزش و پرورش است، این را نمىشود دستِ کم گرفت. کدام بخش از مجموعه ادارى و آموزشى کشور غیر از آموزش و پرورش، این اهمیت عظیم را دارند که این حجم وسیع از انسانها در بهترین اوقات عمرشان، به صورت مستمر - 12 سال - زیر دست آنها باشند؟ اهمیت آموزش و پرورش، این است. این که ما براى معلم احترام قائلیم و بنده به معناى حقیقى کلمه معلم را تجلیل و تکریم مىکنم، تعارف نیست؛ این براى خوشایند زید و عمرو نیست؛ این واقعیت است و مبتنى بر این فلسفه است. معلم - چه بخواهند، چه نخواهند - رتبه بالا و عالىاى دارد و در حساسترین نقطه ایستاده است. لذا پرداختن به آموزش و پرورش و اهمیتدادن به معلم، یک اصل مهم و درجه اول در نظام اسلامى است.
در مجموعه آموزش و پرورش، البته نیروهاى ستادى هستند، طراحان هستند، فکرسازان هستند، کتابنویسان هستند و همه آنها در این اهمیت و ارزش سهیمند، اما میداندار، معلم است. همه طراحىها و مدلسازىها براى این است که معلم بتواند کارش را خوب انجام بدهد. وسط میدان، معلم است، صف مقدم، معلم است، بقیه، کمککننده و پشتیبانىکننده و تدارککننده به او هستند تا او بتواند این عنصر و این ماده طبیعى را که در اختیار او قرار دادهاند - یعنى کودک و نوجوان - با هنرمندى خود، با جهاد خود، با دلسوزى و کاردانى خود به یک ماده با ارزش تبدیل کند و ارزش افزوده او را بالا ببرد. این ارزش افزوده، دیگر قابل مقایسه با ارزش افزوده تولید هیچ مصنوع و هیچ شىء دیگرى نیست، حتى اگر ما از خاک طلا بسازیم، ارزش این از آن بالاتر است، اگر با استخراج معدن، انرژى هستهاى بهوجود بیاوریم، این از آن بالاتر است. شما "انسان " تربیت مىکنید و انسان تولید مىکنید؛ آن هم انسانى با آن خصوصیات.
تکریم معلم در متون دینى
در فرهنگ و آموزشهاى اسلامى ملاحظه کردهاید که چهقدر به رعایت معلم توصیه شده و شاگرد خودش را در مقابل معلم کوچک مىشمارد و نسبت به او کوچکى مىکند. این کوچکى مطلوب است، با اینکه مىدانید در اسلام هیچ انسانى نباید در مقابل انسان دیگرى، خود را کوچک و تحقیر بکند، اما این از موارد استثنایى است. کوچکى نسبت به والدین هم از موارد استثنایى است. انسان پیش والدین باید خودش را کوچک بکند؛ "و اخفض لهما جناح الذل "؛ خودت را در مقابل پدر و مادرت ذلیل کن، در حالى که انسان مسلمان پیش هیچکس نباید ذلیل بشود، اما پدر و مادر مستثنا هستند، معلم هم همینطور است.
در روایات هست که وقتى با معلم حرکت مىکنى، اگر شبِ تار است، تو جلوتر از معلم برو تا اگر چالهاى در راه وجود دارد، تو بیفتى و معلمت سالم بماند. این، آن روح رفتار تکریمآمیز نسبت به معلم را نشان مىدهد. اگر این روحیه در جامعه رواج پیدا کند و هر کسى احساس نماید که در مقابل معلمِ خود خاضع است، فضا براى معلمان، فضاى مناسبى خواهد شد و اگر معلمان در جامعه دلخوش بودند، تعلیم رایج خواهد گردید. تکریم، یعنى این.(5)
در روایتى از رسول گرامى اسلام(ص) نقل شده است که فرمود: "ان الله و ملائکته "؛ خدا و فرشتگان، "حتى النملة فى جحرها "؛ حتى مورچگان و خلاصه تمام آفرینش و خلایق، "یصلون على معلم الخیر "؛ بر معلمانِ نیکى درود مىفرستند. این، امتیاز بسیار عظیمى است.
در روایتى دیگر از همان بزرگوار است که همه خلایق و فرشتگان و جاندران عالم، براى معلمین استغفار مىکنند. معناى این جملات چیست؟ تعلیم و آموزش دادن مگر از نظر اسلام چقدر ارزش دارد؟
وجه تأکید اسلام بر روى مقام معلم
این روایات و تأکید اسلام بر روى تعلیم و مقام معلم براى چیست؟ به گمان من براى این است که محیط جامعه اسلامى باید مثل یک مدرسه، محیط تعلیم و تعلم باشد. اصل قضیه این است. همه شما باید احساس کنید که در جامعه اسلامى، در حال تعلم، یعنى یادگرفتن هستید. هر کس در هر مرحلهاى که هست، مىتواند یاد بگیرد. یادگرفتن که حد ندارد، ولو علامه دهر باشد، باید یاد بگیرد. اتفاقا کسانى که معلومات بیشترى دارند و مزه معلومات را چشیدهاند، بیشتر در فکر یاد گرفتن (هستند). شما کدام عالم را پیدا مىکنید که چند جلد کتابْ کنار دستش نباشد و شب و روز و وقت و بىوقت، آنها را مطالعه نکند؟ اهل علم، اهل معرفت، اهل دانش و کسانى را که طعم علم چشیدهاند، نمىشود از دانش جدا کرد. مهم این است که در محیط جامعه، احساس مىشود کسانى که معلومات کمترى دارند، متأسفانه براى یادگرفتن بىرغبتند. این، مسأله خطرناکى است و باید درست به عکس شود، یعنى شما در جامعه چه کارگر باشید، چه کاسب، چه معلم باشید، چه دانشجو، چه مشاغل تولیدى داشته باشید، چه مشاغل خدماتى، چه مرد باشید و چه زن، هر که و در هر سنى هستید، باید در حال تعلم و یادگرفتن باشید. الى ماشاءالله کتاب هست. پس وقتهایى را براى کتابخواندن بگذارید. چقدر وقت ما در رفت و آمدها، در اتوبوسها، در انتظار نشستنها و در این گوشه و آن گوشه به حرفزدنهاى بیهوده تلف مىشود! این وقتهاى تلفشده را اگر روى هم بگذارید، از عمر یک دانشجوى پرکار، بیشتر مىشود. اگر این اوقات را به کار بکشیم و از آنها استفاده آموزشى کنیم - در خانه، در محیط کار، در بین راه - ببینید جامعه چه خواهد شد! مهم، داشتن معلومات، انس با کتاب و انس با تعلیم و تعلم است. این، یک طرف قضیه. اما طرف دیگر قضیه این است که همه سعى کنند معلم هم باشند، یعنى چیزى را که مىدانند، به دیگران تعلیم دهند. در روایات در باب تعلیم، این معنا زیاد تکرار شده است؛ عالمى که علم خود را کتمان مىکند، لعنت شده است! این
فقط مخصوص علم دین نیست که البته حساب جداگانه و اهمیت ویژهاى دارد. پزشکى که علم خود را کتمان کند و به شاگردانش تعلیم ندهد، مهندسى که علم خود را کتمان کند، کارگر خبرهاى که تجربه و علم خود را کتمان کند و در انحصار خویش قرار دهد و هر کس دیگر که علم خود را کتمان کند، لعنت شده است، مگر وقتى که ارائه علم و افشاى مطلب علمى به طور عام، مفسدهاى داشته باشد. به هرحال باید محیط جامعه، محیط تعلیم و تعلم و یادگرفتن و یاددادن شود.
ارزش معلم، به جهت نشاندادن ارزش علم است. اگر همه آفرینش به معلم درود مىفرستند، براى این است که معلم، علم را در اختیار متعلم مىگذارد. این در حقیقت به معناى ارزشدادن به معلومات است.
معلم؛ تشکیلدهنده هویت نسل جدید
تشکیل هویت نسل جدید، به دست معلم است، یعنى حتى نقشى پررنگتر از نقش خانواده و پدر و مادر. خود شما هم فرزندان مدرسهاى دارید و مىبینید که گاهى اوقات، فرمایش آقا معلم یا خانم معلم براى بچه، وحى مُنْزَل است. به خانه مىآید، کارى را انجام مىدهد یا کارى را انجام نمىدهد، یا ساعتى مىخوابد یا ساعتى ورزش مىکند یا کار دیگرى مىکند، چون اینها را معلم گفته. پدر و مادر که بارها این حرفها را مىگویند، تأثیر ندارد، اما حرف معلم تأثیر دارد. در اکثر موارد، حرف معلم بر حرف پدر و مادر در ذهن کودک و نوجوان ترجیح پیدا مىکند. این است نقش معلم. اگر ما مىخواهیم این هویت، خوب شکل بگیرد، اگر مىخواهیم نسلى بهوجود بیاید که اعتماد به نفس و انضباط اجتماعى داشته باشد، یک نسل مسؤولیتپذیر و باعرضه و باکفایت براى کارهاى بزرگ، یک نسل داراى ابتکار، یک نسل مهربان و بدون احساس انتقامگیرى در درون خانواده بزرگ جامعه، یک نسل فداکار، یک نسل پرکار، یک نسل کماسراف و دور از اسراف، اگر مىخواهیم فرهنگ عمومى جامعه به این سمت حرکت کند، راه و کلیدش آموزش و پرورش است. براى تربیت چنین نسلى، آموزش و پرورش باید مهیا و مناسب باشد.
معلم؛ امانتدار فرزندان ملت
(معلمان،) امانتداران فرزندان این ملت در طول سالهاى متمادى (هستند)، کسانى که اولین نگارشهاى نیک یا بد را مىتوانند بر لوح سفید آماده اذهان ما و کودکان ما بنگارند. شاکله اصلى وجود من و شما را در واقع در کنار تربیت خانوادگى، همین معلمانى که در این دوازده سال با کودکان و فرزندان ما سر و کار دارند، تعیین مىکنند و به وجود مىآورند.
معلم؛ سازنده انسان
معلمان، سازندگان انسانند؛ انسانِ والا، انسان پیشرو، انسان تربیتشده، انسان باسواد. در واقع این معلمان هستند که ماده اصلى درجه اول عالم خلقت را که وجود آن براى همه پیشرفتها و تعالىها - چه مادى و چه معنوى - شرط اصلى و محورى است، پرداخت مىکنند، به ثمر مىرسانند و کارآمد مىکنند.